دلنوشته

گاهی باید سکوت کرد

خدا پاسخگو خواهد بود!

شک نکن........

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:49توسط raziyeh | |

ميخواهم  بگويم ......

فقر  همه جا سر ميكشد .......

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني  هم  نيست ......

فقر ، چيزي را  " نداشتن " است ، 

ولي  ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست  .......

فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي

 فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند .

فقر ،  تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ 

كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ...

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ،  همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا  " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را  " بي انديشه"   سر كردن است.

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:17توسط raziyeh | |

خط فقر دقیقا همین جاست.
فاصله ای هم با ما ندارد. درست زیر پای ماست.
خط فقر، خطی فرضی است ما بین بتن یک پل

زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن

جمعی ناگهان از بالای آن میروند و

 جمعی زیر آن از چشم ها پنهان می مانند

 و شاید اصلا به حساب هم نیایند

+نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:11توسط raziyeh | |

اختلاف یعنی

دختری چوب کبریت های نفروخته اش را می خورد
 
مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند
 
اختلاف یعنی
مردی برای اجاره خانه ، کلیه اش را می فروشد
 
زنی برای زیبایی ، کلیه ی بدنش را عمل می کند!
 
دنیای عجیبی شده
 
یکی پول هایش را پارو می کند
 
یکی اشک هایش را...
 
آهای فلانی
 
قهوه ات را که سر کشیدی
 
برای فالش سر چهار راه بیا
 
این جا کودک هایی هستند
 
که تقدیرشان را خیلی وقت است فروخته اند.

+نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:5توسط raziyeh | |

خسته ام پینیکیو

اینجا آدمها دروغهای شاخدار می گویند

بعد دماغ خود را جراحی پلاستیک میکنند!!!

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت14:0توسط raziyeh | |

زنان پایین شهر 

ریاضی دانان بزرگی هستند 

آخر هیچ ارشمیدسی نمیتواند

نیم کیلو گوجه را

به نام آبگوشت

بین سیزده نفر تقسیم کنــد .

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:58توسط raziyeh | |

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.

 اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...

 آن جا که در میان خاک خوابیدی؛ 

 «سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:57توسط raziyeh | |

آدم چه صبــــورانه بعضی دردها را تحمل میکند

بی آنکه بداند حـــق است یا ستــــم...!

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:49توسط raziyeh | |

پسرک پولهای مچاله شده رو گذاشت جلوی فروشنده و گفت:

ببخشید یک کمربند برای روز پدر میخوام

فروشنده: چه جنسی باشه؟

پسرک: فرقی نمیکنه، فقط دردش کم باشه.....

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:43توسط raziyeh | |

میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم

که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی

یادت نمیرود باید عاشقی کنی

کاش من اینگونه عاشق بودم ..... ای کاش ...

+نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:31توسط raziyeh | |

سلام حاجی....

شنیدم حاج خانم برای چندمین بار دلش هوس طواف کعبه کرد 

شما هم از خدا خواسته لبیک گفتی...

 

  مکه خوش گذشت ؟ ...

 

 

خدایت خوب بود... دینت کامل شد، سنگ هایت را به شیطان زدی؟!

 

 

حاجی سوغاتی هایت بوی ندامت می دهند؟! حاجی، لباست از جنس اعلاست؟ 

 

 حاجی عجب دمپایی سفیدی؟!

سفر چطور بود حاجی..؟؟ خوش گذشت....؟؟

 

شنیدم حاج خانم بسیار ولخرجی کرده و چند النگو و سینه ریز گران خریده....

 

حاجی جان خبر داری آقا رضا

 

همین همسایه چند خانه بالاتر....

 

 کلیه اش را فروخته تا برای دخترش جهاز بخرد...؟؟؟

 

دخترش 3 سال است مراسمش هرماه عقب افتاده....

 

طفلکی ها هفته قبل بعد از 3 سال مراسم ساده ای گرفتند و ازدواج کردند.

 

آنها را بی خیال حاجی جان...اصل حالت چطور است...؟؟

 

 شنیدم دیشب شام مفصلی به مهمانها داده ای.....

 

چند کودک گرسنه دم در هی اذیت میکردند !!!!!

 

و غدا میخواستند...آنها را دیدی حاجی...؟؟

 

حاجی، با این همه ریا، باز هم مکه خوش گذشت ت ت ت ؟!

 

سرت را درد نیاورم حاجی جان...

 

زیارت قبول....

+نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت13:15توسط raziyeh | |